دهی است از دهستان کلاردشت بخش مرکزی کلاردشت شهرستان نوشهر. سکنۀ آن 390 تن. آب از چشمه تأمین میشود. صنایع دستی زنان قالی و جاجیم و شال بافی و محصول عمده غلات و عسل و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان کلاردشت بخش مرکزی کلاردشت شهرستان نوشهر. سکنۀ آن 390 تن. آب از چشمه تأمین میشود. صنایع دستی زنان قالی و جاجیم و شال بافی و محصول عمده غلات و عسل و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
نام یکی از کوههای غرب ایران در کرمانشاهان که در سرحد ایران و عراق قرار گرفته است، (جغرافیای غرب ایران ص 95 و 27)، کوهی است در جنوب غربی ولایت اسپاهان، (یادداشت مؤلف) دهی از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان، دارای 150 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات و ذرت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) نام دو ده از دیه های واقعدر جنوب استرآباد که به شاه کوه بالا و پائین معروفند، (رابینو ترجمه فارسی ص 169 بخش انگلیسی ص 137) دهی از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، دارای 45 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
نام یکی از کوههای غرب ایران در کرمانشاهان که در سرحد ایران و عراق قرار گرفته است، (جغرافیای غرب ایران ص 95 و 27)، کوهی است در جنوب غربی ولایت اسپاهان، (یادداشت مؤلف) دهی از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان، دارای 150 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات و ذرت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) نام دو ده از دیه های واقعدر جنوب استرآباد که به شاه کوه بالا و پائین معروفند، (رابینو ترجمه فارسی ص 169 بخش انگلیسی ص 137) دهی از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، دارای 45 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دوم یا تیرداد اول. پس از شکست برادرش بر تخت نشست و خود را ارشک (اشک) نامید (248 قبل از میلاد). در دورۀ او دولت پارت قوت یافت و توجه خود را به امور داخلی مصروف داشت و قلاع زیادی بساخت و شهری بنام ’دارا’ بنیان نهاد و آنرا پایتخت خود قرار داد. وی در پیری درگذشت و سلطنت او از 248 تا 214 قبل از میلاد بود. وی نخستین پادشاه از اشکانیان بود که مانند هخامنشیها عنوان شاه بزرگ را اختیار کرد. رجوع به تاریخ ایران باستان صص 2203- 2208 و تیرداد اول شود
دوم یا تیرداد اول. پس از شکست برادرش بر تخت نشست و خود را ارشک (اشک) نامید (248 قبل از میلاد). در دورۀ او دولت پارت قوت یافت و توجه خود را به امور داخلی مصروف داشت و قلاع زیادی بساخت و شهری بنام ’دارا’ بنیان نهاد و آنرا پایتخت خود قرار داد. وی در پیری درگذشت و سلطنت او از 248 تا 214 قبل از میلاد بود. وی نخستین پادشاه از اشکانیان بود که مانند هخامنشیها عنوان شاه بزرگ را اختیار کرد. رجوع به تاریخ ایران باستان صص 2203- 2208 و تیرداد اول شود
سوم یا اردوان اول. پس از پدر بتخت نشست (214قبل از میلاد) و نخست به ماد تاخت و همدان را گرفت و با قشون نیرومندی که داشت پس از تصرف ماد، کلده و بین النهرین قدیم را مورد تهدید قرار داد. با آن تیوخوس مدتهانبرد کرد و سرانجام بین اردوان و پادشاه مزبور، عقداتحاد تعرضی و دفاعی بسته شد. باری اردوان یا اشک سوم در حوالی 196 قبل از میلاد درگذشت و سلطنت او از 214 تا 196 قبل از میلاد بود. (از ایران باستان). و رجوع به صص 2209- 2212 همان کتاب و اردوان در همین لغت نامه شود
سوم یا اردوان اول. پس از پدر بتخت نشست (214قبل از میلاد) و نخست به ماد تاخت و همدان را گرفت و با قشون نیرومندی که داشت پس از تصرف ماد، کلده و بین النهرین قدیم را مورد تهدید قرار داد. با آن تیوخوس مدتهانبرد کرد و سرانجام بین اردوان و پادشاه مزبور، عقداتحاد تعرضی و دفاعی بسته شد. باری اردوان یا اشک سوم در حوالی 196 قبل از میلاد درگذشت و سلطنت او از 214 تا 196 قبل از میلاد بود. (از ایران باستان). و رجوع به صص 2209- 2212 همان کتاب و اردوان در همین لغت نامه شود
اشک تلخ. اشک نیم شور. اشک غم: ز اشک نیم شورحسرت آلود نمک گیر مذاق دیده محمود. زلالی (از آنندراج). و رجوع به اشک تلخ شود، کسی را شاکی یافتن. (اقرب الموارد) ، به گله آوردن و افزودن اذیت و گلۀ کسی را. (منتهی الارب). افزودن بر اذیت و شکایت کسی. (اقرب الموارد). به گله آوردن. (تاج المصادر بیهقی). به شکایت آوردن. (زوزنی) ، دور کردن گله و اذیت کسی. (منتهی الارب). گله زایل کردن. (زوزنی) (تاج المصادر). از اضداد است. (اقرب الموارد) ، بیمار یافتن کسی را. (منتهی الارب) ، گرفتن چیزی از دیگری برای کسی جهت خشنود کردن وی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شاخ برآوردن درخت. یقال: اشکأت الشجره بغصونها، ای اخرجتها. (منتهی الارب)
اشک تلخ. اشک نیم شور. اشک غم: ز اشک نیم شورحسرت آلود نمک گیر مذاق دیده محمود. زلالی (از آنندراج). و رجوع به اشک تلخ شود، کسی را شاکی یافتن. (اقرب الموارد) ، به گله آوردن و افزودن اذیت و گلۀ کسی را. (منتهی الارب). افزودن بر اذیت و شکایت کسی. (اقرب الموارد). به گله آوردن. (تاج المصادر بیهقی). به شکایت آوردن. (زوزنی) ، دور کردن گله و اذیت کسی. (منتهی الارب). گله زایل کردن. (زوزنی) (تاج المصادر). از اضداد است. (اقرب الموارد) ، بیمار یافتن کسی را. (منتهی الارب) ، گرفتن چیزی از دیگری برای کسی جهت خشنود کردن وی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شاخ برآوردن درخت. یقال: اشکأت الشجره بغصونها، ای اخرجتها. (منتهی الارب)
ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 65هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 25هزارگزی جنوب راه مالرو مسکون - کردک واقع است و دارای 30 تن سکنه میباشد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 65هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 25هزارگزی جنوب راه مالرو مسکون - کردک واقع است و دارای 30 تن سکنه میباشد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
شأن و شوکت و شکوه و عظمت. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). عظمت و حشمت و آن را شکوه خوانند. مولوی معنوی فرماید: صدق موسی بر عصا و کوه زد بلکه بر دریای پراشکوه زد. (جهانگیری) (سروری). مهابت و ترس و بر این قیاس است اشکوهید و شکوهید. (رشیدی). حشمت و عظمت و وقار. (شعوری). و رجوع به شکوه شود
شأن و شوکت و شکوه و عظمت. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). عظمت و حشمت و آن را شکوه خوانند. مولوی معنوی فرماید: صدق موسی بر عصا و کوه زد بلکه بر دریای پراشکوه زد. (جهانگیری) (سروری). مهابت و ترس و بر این قیاس است اشکوهید و شکوهید. (رشیدی). حشمت و عظمت و وقار. (شعوری). و رجوع به شکوه شود